نهنگ فیروزه ای


میدانی؟

این روز ها دائم به این فکر میکنم که اگر " قلب المومن بین اصبعی من اصابع الرحمن* " باشد که هست، وقتی یک نفر را دوست میداریم این خداست که دل ما را میبرد میگذارد گوشه ی حیاط دل آن طرف یا خودمان دلمان را از روی انگشت های خدا قل میدهیم و پرت میکنیم در حیاط دل آن طرف؟

و خب در هر صورت.. از کجا معلوم او با چاقو برندارد دلمان را جرواجر کند و پرتش نکند در کوچه؟

راستش من هیچ وقت انقدر شجاع نبودم که بگویم "به تیغم گر کشد دستش نگیرم / و گر تیرم زند منت پذیرم.." این را اضافه کن به ترس از ارتفاع.. از روی انگشت های خدا کجا بپرم؟ آن هم بی بال! آن هم تر من!!


*بحار/ج 72 / ص 48


  • نهنگ :)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی